مدیریت استعدادهای کشور؛ آسیب ها و راهکارهای عملی
مدیریت استعداد ها و تربیت نیروی انسانی کارآمد همواره مورد تاکید و نظر مسئولان عالی رتبه کشور و نظام بوده و هست، و در این رابطه تحلیل های بسیاری نگارش شده است؛ رئیس دانشگاه علوم پزشکی کرمان نیز در رابطه با مدیریت استعدادهای کشور؛ آسیب ها و راهکارهای عملی تحلیلی نوشته است که در متن پیش رو می خوانید:
اهمیت مدیریت نیروی انسانی و استعداد
بدون شک مهمترین و پایهایترین سرمایه یک کشور نیروی انسانی است و عامل ترقی و یا افت جایگاه کشورها و ملتها در این مفهوم کلیدی نهفته است.
تحلیلگران تاریخ معتقد هستند که از بین رفتن تمدن عظیم روم باستان در افزایش بیرویه تن پروری آن نظام، عامل شکست تمدن ایران باستان جدایی توده عظیم مردم از مدیریت کشور و شکست نظام شوروی سابق ندیدن توده مردم برخلاف شعارهای زیبای کمونیسم بوده است و در مقابل قدرت اقتصادی کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی که کمترین منابع و ذخایرطبیعی را دارند صرفاً در استفاده بهینه از توان نیروی انسانی است.
البته مدیریت نیروی انسانی ابعاد مختلفی دارد که بحث پیرامون تک تک این ابعاد ارزشمند و مؤثر است ولی در این مختصر کلام قصد و عزم صرفاً پرداخت به مدیریت هوش و استعداد در جامعه است و سایر ابعاد مانند مفاهیمی همچون سرمایه اجتماعی و اعتماد ملی سازمانی و تعلق خاطر اجتماعی، هویت ملی و سازمانی، انگیزش و تهییج تواناییها، ارتقای نشاط پرسنل و مردم و کاهش آسیبهایی همچون فرسودگی شغلی و دهها مفهوم دیگر در این مثال نمیگنجد.
انواع استعدادها و مدیریت آنها در کشور
در یک تقسیم بندی ساده گاه سه بعد ضریب هوشی (IQ )، هوش عاطفی (EQ ) و هوش یا استعداد جسمانی (PQ )را مطرح مینمایند و بیان میکنند که صرفاً ضریب هوشی بالا، باعث رشد و بالندگی فردی و اجتماعی نمیشود و فرد باید توانایی کنترل احساسات و عواطف، روابط اجتماعی خوب، قدرت بیان مناسب را نیز داشته و از نظر جسمی، توانمند و سالم باشد و توجه کافی به هر سه استعداد در کنار هم ضرورت دارد.
البته باید توجه داشت که ضریب هوشی نیز ابعاد مختلف دارد و رشد همه جانبه این ابعاد ضرورت دارد و باید افراد باتوجه به استعداد ذاتیشان شناسایی، تربیت و به کار گرفته شوند.
حال با توجه به این موضوع و توضیحات مختصر، این سؤال مطرح است که :
کل کشور در تربیت دانش آموزان و دانشجویان چه میزان به رشد همه جانبه استعدادها توجه میکند؟ اختصاصاً این مفاهیم در مدیریت دانشجویان علوم پزشکی چه جایگاهی دارد؟
|
به نظر میرسد که از این بعد، کشور آسیبهای جدی میبیند و توجه به آنها بسیار ضروری است؛ از یک طرف دانش آموزان و دانشجویان با انبوهی از محفوظات که هیچ کاربردی در زندگی اجتماعی و شغلی آینده ندارند مشغول هستند و علیرغم آگاهی همه مسئولان از این موضوع، متأسفانه اقدام مؤثری در اصلاح امور نمیشود.
یک دانشآموز با استعداد برای کنکور و مجوز ورود به دانشگاه گرفتن باید دهها و صدها اسم کتاب و نویسنده داخلی و خارجی را حفظ نماید.
آیات و روایات متعدد را بدون درک صحیح از محتوا و پیامهای انسانسازشان فرابگیرد، گیاهان و جانوران متعدد بسیاری را بشناسد و فرمولهای پیچیده فیزیک و شیمی را بداند.
طبیعی است این نوع آمادگی قدرت درک، تجزیه و تحلیل تفکر نقادانه، تفکر جانبی و خلاقیت را ذبح میکند؛ همچنین فرصت و امکان رشد و بالندگی اجتماعی و عواطف و احساسات را از بین برده و امکان رشد و تقویت توان جسمی را نابود می کند.
لذا معمولاً دانشجویان ورودی به دانشگاهها به خصوص در رشتههای پرطرفدار که نمرات قبولی بالاتری را نیاز دارند، رشد تک بعدی داشته و از نظر جسمی نحیف و از نظر مهارتهای ارتباطی و اجتماعی ناتوان هستند.
البته این ایراد صرفاً به آموزش و پرورش مرتبط نیست و اگر دقت شود در دانشگاههای کشور نیز این نقص به صورت واضح و گاه حتی تشدید یافته ادامه مییابد و باورهای کلیشهای خشک و غیر انعطافی در طول زمان شکل گرفته است که حتی گاه تقدس یافته است و این ذهنیت ایجاد شده که این باورها نه تنها غیر قابل تغییر هستند که تغییر دادن آنها ضد ارزش جلوه میکند.
این چنین رویه ای، جهت رشد و بالندگی استعدادها در کشور خطرناک بوده و باعث از بین رفتن سرمایه قابل ملاحظهای از کشور میشود.
فرار داخلی مغزها
گرچه خسارت وارده به کشورهای در حال توسعه و حتی بعضی از کشورهای توسعه یافته به دلیل فرار مغزها غیرقابل انکار و غیرقابل جبران است و باید برای آن راهکاری مؤثر اندیشید ولی همزمان باید بر روی ابعاد و مفاهیم فرار داخلی مغزها نیز تمرکز نمود و به نظر اینجانب خسارات حاصل از فرار داخلی مغزها به مراتب بیشتر از فرار خارجی است؛ برای فرار داخلی مغزها البته میتوان مصادیق متعدد تعریف کرد که به سه بعد آن در زیر اشاره شده است:
1) مهاجرت جغرافیایی:
متأسفانه زمانی که منابع مالی، امکانات و زمینههای رشد در شهرهای بزرگ و خصوصاً تهران متمرکز است، جاذبههای محیطی روز به روز کاهش یافته و مهاجرت استعدادها از این مناطق بیشتر و بیشتر میشود. البته به دلایل متعدد این استعدادها در شهرهای بزرگ نیز دشوارتر از حالت بالقوه به بالفعل تبدیل میشود ولی به هر شکل روند جابجایی از این دست قطعاً با مبانی و مفاهیم آمایش سرزمینی مغایرت داشته و رشد سریع، پایدار و متوازن کشوری را تحت تأثیر قرار میدهد.
2) مهاجرت بین رشتهای:
جاذبههای کاذب، پرستیژهای اجتماعی، القاب سنگین و آینده مبهم شغلی باعث شده است که عمده دانش آموزان برتر تمایل داشته باشند تا در رشتههای معدودی ادامه تحصیل بدهند و بعضی از رشتههای کلیدی و مهم و مؤثر جامعه کمتر جاذبهای برای برترینها داشته باشد؛ لذا رشتههای تأثیرگذاری مانند علوم اجتماعی، علوم سیاسی، مدیریت، اقتصاد و دهها رشته دیگر یا توسط افراد بسیار محدود عاشق رشته پر میشود و یا افراد به اجبار به ادامه تحصیل در آنها اقدام میکنند؛ چنین شیب تند و نامتوازنی در بین توزیع برترینها در رشتههای مختلف خسارت بار و آسیبرسان است و نیاز به تدبیر جدی برای حل آن است.
3) مهاجرت و تمایل به سمت فعالیتهای کم ارتباط با رشته:
برای انجام تحصیل یک فرد در جامعه هزینههای بسیار سنگینی انجام میشود و اگر همه هزینههای سرباری را بتوان استحصال نمود قطعاً تربیت یک پزشک عمومی از دوره دبستان تا دانشگاه حداقل 600 میلیون تومان بار هزینهای دارد؛ این موضوع برای تمامی رشتهها مصداق دارد. حال بهدلیل عدم برنامهریزی جامع تقریباً درصد قابل ملاحظهای از دانشآموختگان به کارهای غیرمرتبط مشغول هستند و یا از حداقل توان آنها استفاده نمیشود به عنوان مثال آیا پزشکان عمومی تربیت شدهاند که در مراکز MMT کار کنند و یا متخصص جراح مغز و اعصاب و یا ارتوپدی تربیت شده است که در اکثر شهرها بهخصوص شهرهای کوچک صرفاً جراحیهای تروما را انجام دهند. میزان پرستار و خصوصاً مامای بیکار در جامعه قابل ملاحظه است و دکترای برخی از رشته ها به گونهای تربیت میشوند که با نیازهای واقعی جامعه بیگانه هستند. هزینه سنگین مالی برای تربیت ایشان از یک طرف و هزینه شدن عمر و توان و استعداد نیروهای کشور از طرف دیگر خسارت بار و آسیبرسان است و برطرف کردن این معضل نیاز به برنامه مدون و قوی دارد.
نخبه پروری یا نخبه کشی
استعداد برتر کسی است که توان ذهنی بسیار بالاتری نسبت به میانگین جامعه دارد که البته نعمت خدادی ارزشمندی است؛ زمانیکه این استعداد برتر مهارت و دانش ویژهای کسب نماید تبدیل به فرد خبره میشود و اگر فرد خبره بتواند کاری ویژه و خاص برای جامعه انجام دهد به نخبه تبدیل میگردد.
لذا نخبه استعداد برتر پرورش یافتهای است که میخواهد و میتواند برای ارتقای جامعه اقدامی مؤثر و ویژه بنماید.
حال دراین مسیر نخبه پروری آسیبهای زیادی بروز میکند و میتواند مانع تبلور حقیقی استعداد گردد.
تغذیه نامناسب و شرایط تربیتی نامطلوب میتواند باعث شود حداکثر IQ یک کودک محقق نگردد.
آموزش و پرورش مناسب یک ضرورت جدی است که استعداد برتر را به خبره تبدیل نماید چرا که همان گونه که شرح داده شده پرنمودن ذهن با محفوظات غیرکاربردی یک خطر بسیار بزرگ در مسیر تربیت و رشد استعداد برتر است.
نهایتاً یک فرد خبره اگر نخواهد و یا نتواند که خدمتی برتر داشته باشد هرگز به نخبه تبدیل نخواهد شد در عبارت فوق دو کلمه نخواستن و نتوانستن بود، گاه فرد توانمندی خاص دارد ولی انگیزه و عزم کار را ندارد؛ در نخبه پروری این نکته بسیار مهم است که استعداد برتر را به چه فردی تبدیل نمائیم، فردی متوقع و مطالبه گر و خودمحور؟ یا فردی دوستدار جامعه و علاقمند خدمت به همنوعان؟
متاسفانه بسیاری از استعدادهای درخشان به شکلی تربیت می شوند که طلبکارانه همیشه مدعی هستند که جامعه و دولت شرایط و امکانات لازم را در اختیارشان قرار نمی دهد و این نوع نگاه باعث می شود که ایشان هم رضایت کافی از زندگی نداشته باشند و هم تمایل به خارج رفتن در ایشان افزایش یابد و هم اثرگذاری آنها به حداقل می رسد.
اما بعد دیگر نتوانستن است چرا که شرایط کاری برای بهکار بستن توانمندی های بالقوه و حتی بالفعل افراد همیشه فراهم نیست؛ این ایرادات گاه ساختاری و سخت افزاری است یعنی مثلاً آزمایشگاه و یا بیمارستان و تجهیزات لازم برای فرد مهیا نیست و گاه نقص در تربیت کامل و جامع فرد است مثلاً در عین خبره بودن در بحث تخصصی، توان مدیریت کافی برای انجام یک پروژه بزرگ را ندارد و یا مهارتهای لازم برای کار در بخش غیردولتی را کسب ننموده است و یا مشکل، فرهنگی است و باعث میشود سایرین با توجیهات مختلف مانع تراشی نموده و به جای کمک به رشد و بالندگی، به اشکال مختلف تخریبها را شروع کرده و فرد را به حاشیه برانند.
اما دلیل هرچه باشد نتیجه یکسان است و باعث میشود که توان و استعداد کشور نتواند اثرگذاری کافی را داشته باشد.
البته به کارگیری استعدادها نکته مهم دیگری نیز در قالب یک جمله کلیشهای بیان می کند و آن این است که یک لیوان آب 100 درجه کاری میتواند بکند که یکصد لیوان آب 99 درجه نمیتواند انجام دهد.
معنای آن این است که یک فرد با ضریب هوشی 160 قابلیتهایی دارد که 50 نفر با ضریب هوشی 150 ممکن است نتوانند انجام دهند.
لذا جایابی درست و استفاده بهینه و متناسب از استعدادهای افراد در سیستم و در کشور یک رکن اساسی بوده و نشان داده شده است که شایسته سالاری و شایسته گزینی به میزان غیرقابل تصوری میتواند کارایی مدیریتی را ارتقا دهد.
با توضیحات فوق به نظر می رسد که وزارت بهداشت و دانشگاههای علوم پزشکی کشور به عنوان یک رکن اصلی و مهم در پرورش و مدیریت استعدادها چه در حوزه آموزش و پرورش و چه در حوزه استفاده از توانمندی ایشان در ارائه خدمت، لازم است عمیق به این موضوع توجه نموده و با نگاهی متفاوت با گذشته، ابتکار عمل جدیدی به خرج دهند تا شاید در این زمینه نیز شروع کننده حرکتی جدید در بخش سلامت و تعمیم آن به سایر بخش ها گردند.