دو شنبه 19 خرداد 1404
کد : 24923-19608      تاریخ ایجاد : دو شنبه 16 مرداد 1396   تعداد بازدید : 427

مدیریت استعدادهای کشور؛ آسیب ها و راهکارهای عملی

مدیریت استعداد ها و تربیت نیروی انسانی کارآمد همواره مورد تاکید و نظر مسئولان عالی رتبه کشور و نظام بوده و هست، و در این رابطه تحلیل های بسیاری نگارش شده است؛ رئیس دانشگاه علوم پزشکی کرمان نیز در رابطه با مدیریت استعدادهای کشور؛ آسیب ها و راهکارهای عملی تحلیلی نوشته است که در متن پیش رو می خوانید:

اهمیت مدیریت نیروی انسانی و استعداد

بدون شک مهمترین و پایه­ای­ترین سرمایه یک کشور نیروی انسانی است و عامل ترقی و یا افت جایگاه کشورها و ملت­ها در این مفهوم کلیدی نهفته است.

تحلیل­گران تاریخ معتقد هستند که از بین رفتن تمدن عظیم روم باستان در افزایش بی­رویه تن پروری آن نظام، عامل شکست تمدن ایران باستان جدایی توده عظیم مردم از مدیریت کشور و شکست نظام شوروی سابق ندیدن توده مردم برخلاف شعارهای زیبای کمونیسم بوده است و در مقابل قدرت اقتصادی کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی که کمترین منابع و ذخایرطبیعی را دارند صرفاً در استفاده بهینه از توان نیروی انسانی است.

البته مدیریت نیروی انسانی ابعاد مختلفی دارد که بحث پیرامون تک تک این ابعاد ارزشمند و مؤثر است ولی در این مختصر کلام قصد و عزم صرفاً پرداخت به مدیریت هوش و استعداد در جامعه  است و سایر ابعاد مانند مفاهیمی همچون سرمایه اجتماعی و اعتماد ملی سازمانی و تعلق خاطر اجتماعی، هویت ملی و سازمانی، انگیزش و تهییج توانایی­ها، ارتقای نشاط پرسنل و مردم و کاهش آسیب­هایی همچون فرسودگی شغلی و دهها مفهوم دیگر در این مثال نمی­گنجد.

انواع استعدادها و مدیریت آنها در کشور

در یک تقسیم بندی ساده گاه سه بعد ضریب هوشی (IQ  )، هوش عاطفی (EQ )  و هوش یا استعداد جسمانی  (PQ )را مطرح می­نمایند و بیان می­کنند که صرفاً ضریب هوشی بالا، باعث رشد و بالندگی فردی و اجتماعی نمی­شود و فرد باید توانایی کنترل احساسات و عواطف، روابط اجتماعی خوب، قدرت بیان مناسب را نیز داشته و از نظر جسمی، توانمند و سالم باشد و توجه کافی به هر سه استعداد در کنار هم ضرورت دارد.

البته باید توجه داشت که ضریب هوشی نیز ابعاد مختلف دارد و رشد همه جانبه این ابعاد ضرورت دارد و باید افراد باتوجه به استعداد ذاتی­شان شناسایی،  تربیت و به کار گرفته شوند.

حال با توجه به این موضوع و توضیحات مختصر، این سؤال مطرح است که :

کل کشور در تربیت دانش آموزان و دانشجویان چه میزان به رشد همه جانبه استعدادها توجه می­کند؟ اختصاصاً این مفاهیم در مدیریت دانشجویان علوم پزشکی چه جایگاهی دارد؟

به نظر می­رسد که از این بعد، کشور آسیب­های جدی می­بیند و توجه به آنها بسیار ضروری است؛ از یک طرف دانش آموزان و دانشجویان با انبوهی از محفوظات که هیچ کاربردی در زندگی اجتماعی و شغلی آینده ندارند مشغول هستند و علی­رغم آگاهی همه مسئولان از این موضوع، متأسفانه اقدام مؤثری در اصلاح امور نمی­شود.

یک دانش­آموز با استعداد برای کنکور و مجوز ورود به دانشگاه گرفتن باید دهها و صدها اسم کتاب و نویسنده داخلی و خارجی را حفظ نماید.

 آیات و روایات متعدد را بدون درک صحیح از محتوا و پیام­های انسان­سازشان فرابگیرد، گیاهان و جانوران متعدد بسیاری را بشناسد و فرمول­های پیچیده فیزیک و شیمی را بداند.

 طبیعی است این نوع آمادگی قدرت درک، تجزیه و تحلیل تفکر نقادانه، تفکر جانبی و خلاقیت را ذبح می­کند؛ همچنین فرصت و امکان رشد و بالندگی اجتماعی و عواطف و احساسات را از بین برده و امکان رشد و تقویت توان جسمی را نابود می کند.

 لذا معمولاً دانشجویان ورودی به دانشگاه­ها به خصوص در رشته­های پرطرفدار که نمرات قبولی بالاتری را نیاز دارند، رشد تک بعدی داشته و از نظر جسمی نحیف و از نظر مهارت­های ارتباطی و اجتماعی ناتوان هستند.

البته این ایراد صرفاً به آموزش و پرورش مرتبط نیست و اگر دقت شود در دانشگاه­های کشور نیز این نقص به صورت واضح و گاه حتی تشدید یافته ادامه می­یابد و باورهای کلیشه­ای خشک و غیر انعطافی در طول زمان شکل گرفته است که حتی گاه تقدس یافته است و این ذهنیت  ایجاد شده که این باورها نه تنها غیر قابل تغییر هستند که تغییر دادن آنها ضد ارزش جلوه می­کند.

این چنین رویه ای، جهت رشد و بالندگی استعدادها در کشور خطرناک بوده و باعث از بین رفتن سرمایه قابل ملاحظه­ای از کشور می­شود.

فرار داخلی مغزها

گرچه خسارت وارده به کشورهای در حال توسعه و حتی بعضی از کشورهای توسعه یافته به دلیل فرار مغزها غیرقابل انکار و غیرقابل جبران است و باید برای آن راهکاری مؤثر اندیشید ولی هم­زمان باید بر روی ابعاد و مفاهیم  فرار داخلی مغزها نیز تمرکز نمود و به نظر اینجانب خسارات حاصل از فرار داخلی مغزها به مراتب بیشتر از فرار خارجی است؛ برای فرار داخلی مغزها البته می­توان مصادیق متعدد تعریف کرد که به سه بعد آن در زیر اشاره شده است:

1)        مهاجرت جغرافیایی: 

متأسفانه زمانی که منابع مالی، امکانات و زمینه­های رشد در شهرهای بزرگ و خصوصاً تهران متمرکز است، جاذبه­های محیطی روز به روز کاهش یافته و مهاجرت استعدادها از این مناطق بیشتر و بیشتر می­شود. البته به دلایل متعدد این استعدادها در شهرهای بزرگ نیز دشوارتر از حالت بالقوه به بالفعل تبدیل می­شود ولی به هر شکل روند جابجایی از این دست قطعاً با مبانی و مفاهیم آمایش سرزمینی مغایرت داشته و رشد سریع، پایدار و متوازن کشوری را تحت تأثیر قرار می­دهد.

2)        مهاجرت بین رشته­ای:

 جاذبه­های کاذب، پرستیژهای اجتماعی، القاب سنگین و آینده مبهم شغلی باعث شده است که عمده دانش آموزان برتر تمایل داشته باشند تا در رشته­های معدودی ادامه تحصیل بدهند و بعضی از رشته­های کلیدی و مهم و مؤثر جامعه کمتر جاذبه­ای برای برترین­ها داشته باشد؛ لذا رشته­های تأثیرگذاری مانند علوم اجتماعی، علوم سیاسی، مدیریت، اقتصاد و دهها رشته دیگر یا توسط افراد بسیار محدود عاشق رشته پر می­شود و یا افراد به اجبار به ادامه تحصیل در آنها اقدام می­کنند؛ چنین شیب تند و نامتوازنی در بین توزیع برترین­ها در رشته­های مختلف خسارت بار و آسیب­رسان است و نیاز به تدبیر جدی برای حل آن است.

3)        مهاجرت و تمایل به سمت فعالیتهای کم ارتباط با رشته: 

برای انجام تحصیل یک فرد در جامعه هزینه­های بسیار سنگینی انجام می­شود و اگر همه هزینه­های سرباری را بتوان استحصال نمود قطعاً تربیت یک پزشک عمومی از دوره دبستان تا دانشگاه حداقل 600 میلیون تومان بار هزینه­ای دارد؛ این موضوع برای تمامی رشته­ها مصداق دارد. حال به­دلیل عدم برنامه­ریزی جامع تقریباً درصد قابل ملاحظه­ای از دانش­آموختگان به کارهای غیرمرتبط مشغول هستند و یا از حداقل توان آنها استفاده نمی­شود به عنوان مثال آیا پزشکان عمومی تربیت شده­اند که در مراکز MMT   کار کنند و یا متخصص جراح مغز و اعصاب و یا ارتوپدی تربیت شده است که در اکثر شهرها به­خصوص شهرهای کوچک صرفاً جراحی­های تروما را انجام دهند. میزان پرستار و خصوصاً مامای بیکار در جامعه قابل ملاحظه است و دکترای برخی از رشته ها به گونه­ای تربیت می­شوند که با نیازهای واقعی جامعه بیگانه هستند. هزینه سنگین مالی برای تربیت ایشان از یک طرف و هزینه شدن عمر و توان و استعداد نیروهای کشور از طرف دیگر خسارت بار و آسیب­رسان است و برطرف کردن این معضل نیاز به برنامه مدون و قوی دارد.

نخبه پروری یا نخبه کشی

استعداد برتر کسی است که توان ذهنی بسیار بالاتری نسبت به میانگین جامعه دارد که البته نعمت خدادی ارزشمندی است؛ زمانی­که این استعداد برتر مهارت و دانش ویژه­ای کسب نماید تبدیل به فرد خبره می­شود و اگر فرد خبره بتواند کاری ویژه و خاص برای جامعه انجام دهد به نخبه تبدیل  می­گردد­.

لذا نخبه استعداد برتر پرورش یافته­ای است که می­خواهد و می­تواند برای ارتقای جامعه اقدامی مؤثر و ویژه بنماید.

حال دراین مسیر نخبه پروری آسیب­های زیادی بروز می­کند و می­تواند مانع تبلور حقیقی استعداد گردد.

تغذیه نامناسب و شرایط تربیتی نامطلوب می­تواند باعث شود حداکثر IQ  یک کودک محقق نگردد.

آموزش و پرورش مناسب یک ضرورت جدی است که استعداد برتر را به خبره تبدیل نماید چرا که همان گونه که شرح داده شده پرنمودن ذهن با محفوظات غیرکاربردی یک خطر بسیار بزرگ در مسیر تربیت و رشد استعداد برتر است.

نهایتاً یک فرد خبره اگر نخواهد و یا نتواند که خدمتی برتر داشته باشد هرگز به نخبه تبدیل نخواهد شد در عبارت فوق دو کلمه نخواستن و نتوانستن بود، گاه فرد توانمندی خاص دارد ولی انگیزه و عزم کار را ندارد؛ در نخبه پروری این نکته بسیار مهم است که استعداد برتر را به چه فردی تبدیل نمائیم، فردی متوقع و مطالبه گر و خودمحور؟ یا فردی دوستدار جامعه و علاقمند خدمت به همنوعان؟

متاسفانه بسیاری از استعدادهای درخشان به شکلی تربیت می شوند که طلبکارانه همیشه مدعی هستند که جامعه و دولت شرایط و امکانات لازم را در اختیارشان قرار نمی دهد و این نوع نگاه باعث می شود که ایشان هم رضایت کافی از زندگی نداشته باشند و هم تمایل به خارج رفتن در ایشان افزایش یابد و هم اثرگذاری آنها به حداقل می رسد.

اما بعد دیگر نتوانستن است چرا که شرایط کاری برای به­کار بستن توانمندی ­های بالقوه و حتی بالفعل افراد همیشه فراهم نیست؛ این ایرادات گاه ساختاری و سخت افزاری است یعنی مثلاً آزمایشگاه و یا بیمارستان و تجهیزات لازم برای فرد مهیا نیست و گاه نقص در تربیت کامل و جامع فرد است مثلاً در عین خبره بودن در بحث تخصصی، توان مدیریت کافی برای انجام یک پروژه بزرگ را ندارد و یا مهارت­های لازم برای کار در بخش غیردولتی را کسب ننموده است و یا مشکل، فرهنگی است و باعث می­شود سایرین با توجیهات مختلف مانع تراشی نموده و به جای کمک به رشد و بالندگی، به اشکال مختلف تخریب­ها را شروع کرده و فرد را به حاشیه برانند.

اما دلیل هرچه باشد نتیجه یکسان است و باعث می­شود که توان و استعداد کشور نتواند اثرگذاری کافی را داشته باشد.

البته به ­کارگیری استعدادها نکته مهم دیگری نیز در قالب یک جمله کلیشه­ای بیان می کند و آن این است که یک لیوان آب 100 درجه کاری می­تواند بکند که  یکصد لیوان آب 99 درجه نمی­تواند انجام دهد.

معنای آن این است که یک فرد با ضریب هوشی 160 قابلیت­هایی دارد که 50 نفر با ضریب هوشی 150 ممکن است نتوانند انجام دهند.

لذا جایابی درست و استفاده بهینه و متناسب از استعدادهای افراد در سیستم و در کشور یک رکن اساسی بوده و نشان داده شده است که شایسته سالاری و شایسته گزینی به میزان غیرقابل تصوری می­تواند کارایی مدیریتی را ارتقا دهد.

با توضیحات فوق  به ­نظر می­ رسد که وزارت بهداشت و دانشگاه­های علوم پزشکی کشور به­ عنوان یک رکن اصلی و مهم در پرورش و مدیریت استعدادها چه در حوزه آموزش و پرورش و چه در حوزه استفاده از توانمندی ایشان در ارائه خدمت، لازم است عمیق به این موضوع توجه نموده و با نگاهی متفاوت با گذشته، ابتکار عمل جدیدی به خرج دهند تا شاید در این زمینه نیز شروع کننده حرکتی جدید در بخش سلامت و تعمیم آن به  سایر بخش ها گردند.

نظر شما :
captcha
نظرات بینندگان
 
نمایش بیشتر...